piratesدیکشنری انگلیسی به فارسیدزدان دریایی، دزد دریایی، دزد ادبی، غارتگر، غارت کردن، دزدی دریایی کردن، دزدی ادبی کردن
exasperatesدیکشنری انگلیسی به فارسیexasperates، اوقات تلخی کردن، از جا در بردن، خشمگین کردن، بدتر کردن، تشدید کردن، بر انگیختن
operatesدیکشنری انگلیسی به فارسیعمل می کند، عمل کردن، اداره کردن، گرداندن، بکار انداختن، راه انداختن، قطع کردن، بفعالیت واداشتن، بهرهبرداری کردن، دایر بودن، عمل جراحی کردن
cooperatesدیکشنری انگلیسی به فارسیهمکاری می کند، همیاری کردن، باهم کار کردن، همدستی کردن، تشریک مساعی کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن