performدیکشنری انگلیسی به فارسیانجام دادن، اجرا کردن، بجا آوردن، کردن، نمایش دادن، بازی کردن، ایفا کردن
performancesدیکشنری انگلیسی به فارسیاجرای برنامه ها، کارایی، انجام، اجرا، نمایش، ایفا، شاهکار، ساخت، کار برجسته
performedدیکشنری انگلیسی به فارسیانجام، انجام دادن، اجرا کردن، بجا آوردن، کردن، نمایش دادن، بازی کردن، ایفا کردن
performsدیکشنری انگلیسی به فارسیانجام می دهد، انجام دادن، اجرا کردن، بجا آوردن، کردن، نمایش دادن، بازی کردن، ایفا کردن
performancesدیکشنری انگلیسی به فارسیاجرای برنامه ها، کارایی، انجام، اجرا، نمایش، ایفا، شاهکار، ساخت، کار برجسته