propsدیکشنری انگلیسی به فارسیغرفه ها، تکیه، شمع، پایه، پشتی صندلی وغیره، پشتیبان، نگهدار، تیر، نگه داشتن، پشتیبانی کردن، حائل کردن یا شدن
وسایل صحنهprops/ prop, properties, scenery, set props/ set propواژههای مصوب فرهنگستاناثاثیه و اشیای منقول موجود در صحنه