prigدیکشنری انگلیسی به فارسیجادوگر، ایرادگیر، دله دزد، شخص منفور، ادم خودنما، نکته گیر، کش رفتن، دزدیدن، التماس کردن
prigsدیکشنری انگلیسی به فارسیپرده ها، ایرادگیر، دله دزد، شخص منفور، ادم خودنما، نکته گیر، کش رفتن، دزدیدن، التماس کردن
متظاهردیکشنری فارسی به انگلیسیdissembler, dissimulator, fake, hypocrite, ostentatious, pretender, pretentious, prig, stuffy
sprigدیکشنری انگلیسی به فارسیشاخه، ترکه، شاخه کوچک، میخ کوچک بی سر، جوانک، نو باوه، گلدوزی کردن، بشکل شاخ و برگ در اوردن