probationدیکشنری انگلیسی به فارسیامتحان، عفو مشروط، ازمایش، ازادی بقید التزام، دوره ازمایش و کاراموزی، ارائه مدرك و دلیل، ازمایش حسن رفتار و ازمایش صلاحیت
probatingدیکشنری انگلیسی به فارسیآزمودن، استنطاق کردن، گواهی نمودن صحت وصیت نامه، تحت ازمایش یا نظر قرار دادن
آزادی مشروطprobationواژههای مصوب فرهنگستانگونهای مراقبت و پایش مجرمانی که تحت شرایط خاص به جامعه بازگردانده شدهاند
ناظر آزادی مشروطprobation officer, parole officerواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که مراقبت و پایش مجرمان آزادشده بهصورت مشروط را بر عهده دارد
probationدیکشنری انگلیسی به فارسیامتحان، عفو مشروط، ازمایش، ازادی بقید التزام، دوره ازمایش و کاراموزی، ارائه مدرك و دلیل، ازمایش حسن رفتار و ازمایش صلاحیت
آزادی مشروطprobationواژههای مصوب فرهنگستانگونهای مراقبت و پایش مجرمانی که تحت شرایط خاص به جامعه بازگردانده شدهاند