processدیکشنری انگلیسی به فارسیروند، فرایند، عمل، سیر، جریان عمل، مراحل مختلف چیزی، پیشرفت تدریجی ومداوم، دوره عمل، فرا گرد، تهیه کردن، پردازش کردن، مراحلی را طی کردن، بانجام رساندن، تمام کردن
فرایندprocessواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از فعالیتهای مرتبط و متوالی برای تبدیل ورودیها به خروجیها در جهت نیل به هدف مورد نظر