rangedدیکشنری انگلیسی به فارسیمحدوده، در صف اوردن، اراستن، میزان کردن، سیر و حرکت کردن، تغییر کردن، مرتب کردن
جنگلدارforest ranger, rangerواژههای مصوب فرهنگستانفرد کارشناس جنگل که مسئولیت ادارۀ امور جنگل را در یک بخش یا شهرستان بر عهده داشته باشد
یگان تکاورانrangersواژههای مصوب فرهنگستانپیادهنظام سبک هوابرد با قابلیت استقرار سریع با نفراتی آموزشدیده و سازماندهیشده برای انجام عملیات واکنش مستقیمِ بسیار پیچیده یا در پشتیبانی از دیگر یگانهای عملیات ویژه که میتوانند عملیات واکنش مستقیم را برای پشتیبانی از عملیات متعارف غیرویژه، با هدایت فرماندهِ رزمی، اجرا کنند یا بهعنوان نیروی