recessedدیکشنری انگلیسی به فارسیمحصور، تنفس کردن، پس رفت کردن، موقتا تعطیل کردن، طاقچه ساختن، مرخصی گرفتن
recessesدیکشنری انگلیسی به فارسیرکود، تنفس، فترت، گوشه، عقب نشینی، دوره فترت، تو رفتگی، طاقچه، پس زنی، تعطیل موقتی، کنار، تو رفتگی در دیوار، باز گشت، تنفس کردن، پس رفت کردن، موقتا تعطیل کردن، طاقچه ساختن، مرخصی گرفتن