removesدیکشنری انگلیسی به فارسیحذف می کند، برداشتن، بردن، زدودن، برطرف کردن، برچیدن، دور کردن، رفع کردن، عزل کردن، حمل کردن، برداشت کردن، از جا برداشتن، بلند کردن
removeدیکشنری انگلیسی به فارسیبرداشتن، بردن، زدودن، برطرف کردن، برچیدن، دور کردن، رفع کردن، عزل کردن، حمل کردن، برداشت کردن، از جا برداشتن، بلند کردن
ویروسزداvirus removerواژههای مصوب فرهنگستاننرمافزاری که کار از بین بردن یا از کار انداختن ویروسها را بر عهده دارد
ویروسزداvirus removerواژههای مصوب فرهنگستاننرمافزاری که کار از بین بردن یا از کار انداختن ویروسها را بر عهده دارد
پوشرنگزداpaint remover, stripper 1واژههای مصوب فرهنگستانمادهای که پس از مالیده شدن بر پوشش، آن را نرم و برداشتن پوشش را از سطح آسان میکند
برندهدیکشنری فارسی به انگلیسیbearer, biting, gainer, incisive, keen, winning, remover, trenchant, victor, victorious, winner
ویروسزداvirus removerواژههای مصوب فرهنگستاننرمافزاری که کار از بین بردن یا از کار انداختن ویروسها را بر عهده دارد