repeatدیکشنری انگلیسی به فارسیتکرار، باز گو، تجدید، باز انجام، تکرار شدن، دوباره گفتن، تکرار کردن، دوباره انجام دادن، دوباره ساختن، باز گفتن، باز گو کردن
repeatsدیکشنری انگلیسی به فارسیتکرار می شود، تکرار، باز گو، تجدید، باز انجام، تکرار شدن، دوباره گفتن، تکرار کردن، دوباره انجام دادن، دوباره ساختن، باز گفتن، باز گو کردن
repeatsدیکشنری انگلیسی به فارسیتکرار می شود، تکرار، باز گو، تجدید، باز انجام، تکرار شدن، دوباره گفتن، تکرار کردن، دوباره انجام دادن، دوباره ساختن، باز گفتن، باز گو کردن
repeatingدیکشنری انگلیسی به فارسیتکرار شونده، تکرار شدن، دوباره گفتن، تکرار کردن، دوباره انجام دادن، دوباره ساختن، باز گفتن، باز گو کردن
repeatsدیکشنری انگلیسی به فارسیتکرار می شود، تکرار، باز گو، تجدید، باز انجام، تکرار شدن، دوباره گفتن، تکرار کردن، دوباره انجام دادن، دوباره ساختن، باز گفتن، باز گو کردن
repeatingدیکشنری انگلیسی به فارسیتکرار شونده، تکرار شدن، دوباره گفتن، تکرار کردن، دوباره انجام دادن، دوباره ساختن، باز گفتن، باز گو کردن
دولاخط تکرارrepeat sign, repeatواژههای مصوب فرهنگستانعلامتی برای نشان دادن نقطههای آغازین و پایانی قسمتی از یک قطعۀ موسیقی که باید تکرار شود
تکرار ماندهresidue repeatواژههای مصوب فرهنگستانفاصلهای در راستای طول محور زنجیر در صورتبندی مارپیچی به ازای واحد تکرارشوندۀ بسپار
تکراری ناهمسوی پایانیinverted terminal repeatواژههای مصوب فرهنگستانتوالیهای کوتاه یا مرتبط یا مشابه ناهمسو، در دو سر برخی از ترانَهشهها
تکراریهای پیاپی برساختهsynthetic tandem repeatواژههای مصوب فرهنگستانالیگونوکلئوتید برساختی که از توالیهای کوتاه تصادفی پشت سر هم تشکیل شده است