sheddingدیکشنری انگلیسی به فارسیریختن، افکندن، خون جاری ساختن، جاری ساختن، پوست ریختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندن
آببذرافشانیhydro seeding, hydraulic seedingواژههای مصوب فرهنگستانکشت بذر ازطریق مخلوط کردن آن با آب و پاشیدن آن بر روی خاک
بذرپاشی هواییaerial seeding, aerial sowing, air seedingواژههای مصوب فرهنگستانپاشیدن تخم درختان جنگلی از هوا بهکمک بالگَرد یا هواپیمای سبک مخصوص، بهمنظور احداث جنگل در محل، پس از آمادهسازی بستر کاشت
بختبندی 2seeding 2واژههای مصوب فرهنگستانفرایند رتبهبندی در ورزشهای انفرادی یا تیمی برای تنظیم جدول مسابقات و دستهبندی تیمهای ورزشی براساس بخت اکتسابی برای انجام قرعهکشی و گروهبندی
تعدیل بارload sheddingواژههای مصوب فرهنگستانکاهش خدمات عادی جابهجایی مسافر در ساعات اوج ازطریق تشویق به استفاده از حملونقل جنبی
تعدیل بارload sheddingواژههای مصوب فرهنگستانکاهش خدمات عادی جابهجایی مسافر در ساعات اوج ازطریق تشویق به استفاده از حملونقل جنبی
تعدیل بارload sheddingواژههای مصوب فرهنگستانکاهش خدمات عادی جابهجایی مسافر در ساعات اوج ازطریق تشویق به استفاده از حملونقل جنبی