steersدیکشنری انگلیسی به فارسیسرنشینان، رهبری، گوساله پرواری، هدایت کردن، راندن، اداره کردن، راهنمایی کردن، بردن
stirsدیکشنری انگلیسی به فارسیصبر می کند، جنبش، حرکت، فعالیت، بهم زدن، تکان دادن، جم خوردن، به جنبش دراوردن، حرکت دادن، بجوش آوردن، تحریک کردن یا شدن
staggersدیکشنری انگلیسی به فارسیمشتاق، تلو تلو خوردن، یله رفتن، لنگیدن، گیج خوردن، بتناوب کار کردن، تردید داشتن
سکانیhelmsman, helm 3, helmsperson, steersman, wheelmanواژههای مصوب فرهنگستانفردی که مسئول حرکت دادن دستهسکان یا فرمان سکان است