stepدیکشنری انگلیسی به فارسیگام، مرحله، قدم، پله، رکاب، رفتار، پلکان، صدای پا، رتبه، درجه، قدم زدن، قدم برداشتن
steepدیکشنری انگلیسی به فارسیشیب تند، مایع، خیساندن، فرو کردن، اشباع کردن، شیب دادن، تند، گزاف، سراشیب، سرازیر
پست کاهندۀ ولتاژstep-down substationواژههای مصوب فرهنگستانپست مبدل ولتاژی که ولتاژ خروجی آن پایینتر از ولتاژ ورودی آن است
کاهشدیکشنری فارسی به انگلیسیabatement, alleviation, allowance, cut, decline, decrease, depletion, diminution, drop, drop-off, fall, lapse, loss, mitigation, reduction, relief, remission, retrenchment, slowdown, slump, step-down, subtraction
stepدیکشنری انگلیسی به فارسیگام، مرحله، قدم، پله، رکاب، رفتار، پلکان، صدای پا، رتبه، درجه، قدم زدن، قدم برداشتن
stepدیکشنری انگلیسی به فارسیگام، مرحله، قدم، پله، رکاب، رفتار، پلکان، صدای پا، رتبه، درجه، قدم زدن، قدم برداشتن