شکستگی تنشیstress fractureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شکستگی جزئی به علت تنشهای مکرر و وارد آمدن صدمات پیاپی که زیر آستانۀ تحمل استخوان سالم است متـ . شکستگی فرسایشی fatigue fracture
stressدیکشنری انگلیسی به فارسیفشار، تاکید، اهمیت، ضربه، تقلا، قوت، تاکید کردن، پریشان کردن، خاطر نشان کردن
تنش شکستfracture stress, fracture strength 1واژههای مصوب فرهنگستانتنش عمودی حقیقیای که در آن بر سطح مقطع کمینه در شروع شکست وارد میآید
stressدیکشنری انگلیسی به فارسیفشار، تاکید، اهمیت، ضربه، تقلا، قوت، تاکید کردن، پریشان کردن، خاطر نشان کردن