substituteدیکشنری انگلیسی به فارسیجایگزین، تعویض، جانشین، عوض، بدل، جانشین کردن، تعویض کردن، جابجا کردن
substitutesدیکشنری انگلیسی به فارسیجایگزین ها، تعویض، جانشین، عوض، بدل، جانشین کردن، تعویض کردن، جابجا کردن
ریلبند غیرچوبیsubstitute tieواژههای مصوب فرهنگستانهرنوع ریلبندی که از جنسی غیر از چوب ساخته شده باشد متـ . تراورس غیرچوبی
substitutesدیکشنری انگلیسی به فارسیجایگزین ها، تعویض، جانشین، عوض، بدل، جانشین کردن، تعویض کردن، جابجا کردن
جانشین پنیرcheese substituteواژههای مصوب فرهنگستانفراوردهای شبیه به پنیر که با جانشین کردن چربی کره با نوعی مادۀ پروتئینی و افزودن نمکهای نامیزهساز تهیه میشود
جانشین چربیfat substituteواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی که برای کاهش میزان کالری و ایجاد خواص حسی چربیمانند میتواند تا صددرصد جانشین چربی فراوردۀ غذایی شود
جانشین شیرmilk substituteواژههای مصوب فرهنگستانفراوردهای برای تغذیۀ شیرخواران یا افرادی که نابردباری لاکتوزی دارند