swayدیکشنری انگلیسی به فارسینوسان، اهتزاز، تاب، تاب خوردن، در نوسان بودن، سلطهحکومت کردن، متمایل شدن بعقیدهای، این سو و ان سو جنبیدن
لباس ضدشتابanti-G suit, pressure suitواژههای مصوب فرهنگستانلباسی که خدمۀ پرواز برای خنثی کردن آثار شتاب مثبت میپوشند متـ . ضدشتاب