tabدیکشنری انگلیسی به فارسیبرگه، برگ، باریکه، حساب، شمارش، صورت حساب، جدول بندی، هزینه، باریکه دادن به، نوار زدن به، گلچین کردن، نشان دار کردن
طیفسنج جِرمی زمانپروازیtime-of-flight mass spectrometer, TOF 2واژههای مصوب فرهنگستاننوعی طیفسنج جِرمی که در آن یونها برمبنای سرعتهایشان بدون اعمال هرگونه نیروی بیرونی جدا میشوند
تَبگویش خلخالاَسکِستانی: tab دِروی: tab شالی: tav کَجَلی: tab کَرنَقی: tav کَرینی: tav کُلوری: tav گیلَوانی: tab لِردی: tav
انگشتپوشfinger tabواژههای مصوب فرهنگستانتکه چرمی که بر روی یک یا چند انگشت قرار میدهند تا از سایش پوست در هنگام کشیدن زه جلوگیری کند