لغتنامه دهخدا
تخلی . [ ت َ خ َل ْلی ] (ع مص ) خالی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی )(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خالی شدن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خالی شدن و فارغ شدن . (آنندراج ). || به خلوت نشستن به تنهایی .(المنجد). || تفرغ برای چیزی . (اقرب الموارد) (المنجد). |