tacticدیکشنری انگلیسی به فارسیتاکتیک، رزم شیوه، جنگ فن، جنگ فنی، تاکتیک یا رزم ارایی، وابسته به رزم شیوه، رزم ارا
دستۀ آرایشمندtactic blockواژههای مصوب فرهنگستاندستهای در ساختار شیمیایی بسپارها که بهصورت یک واحد تکرارشوندۀ دارای پیکربندی در یک توالی آرایشمند قرار دارد
راهکنش تعقیبpursuit tacticواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش رهگیری هواگرد دشمن که با استفاده از آن، خلبان هواپیمای خودی میتواند موقعیت خود را بهگونهای تغییر دهد که در مرحلة نهایی تک قرار گیرد
راهکنش ناهمگونasymmetric tacticواژههای مصوب فرهنگستانهنر بهکارگیری نیروها و تجهیزات در نبردهایی که طرف مقابل دارای توانمندیهای بیشتری باشد
بسپار با دستۀ آرایشمندtactic block polymerواژههای مصوب فرهنگستانبسپاری در یک توالی آرایشمند که مولکولهای آن شامل دستههای آرایشمندی است که بهصورت خطی به هم وصل شدهاند
tacticianدیکشنری انگلیسی به فارسیتاکتیک، متخصص فنون جنگی، ماهردرفنون جنگی، جنگفن گر، با تدبیر، رزم ارا
tacticianدیکشنری انگلیسی به فارسیتاکتیک، متخصص فنون جنگی، ماهردرفنون جنگی، جنگفن گر، با تدبیر، رزم ارا