tourدیکشنری انگلیسی به فارسیتور، سفر، گشت، سیاحت، مسافرت، ماموریت، سیر، نوبت، سیاحت کردن، گشت کردن، جهانگردی کردن، سیر کردن
برج خنککن ترwet cooling tower, evaporative cooling towerواژههای مصوب فرهنگستانبرجی که آب را با ریزافشانی و تبخیر براثر تماس مستقیم با جریان هوا خنک میکند
تایر چهارفصلall-season tyre/ all season tyerواژههای مصوب فرهنگستانتایری با رویۀ بادوام و قدرت کشانش مناسب در جادههای خیس و خشک که حرکتی نرم و بیصدا دارد
گشت عمومیpublic tour, retail tour, scheduled tour, per-capita tour, individual tourواژههای مصوب فرهنگستانگشتی برای عموم که در آن فرد بلیت خود را شخصاً تهیه میکند
گشت گروهیpre-formed tour, pre-formed group tour, charter tour, group tourواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که اعضای آن با هم پیوندهای مشترک دارند و فردی از بین آنها بهعنوان سرگروه مسئولیت کارها را بر عهده دارد
مدیر گشتtour manager, tour escort, tour directorواژههای مصوب فرهنگستانفردی که از طرف گشتپرداز بر جریان سفر و اجرای گشتنامهها مدیریت و نظارت دارد