tumbledدیکشنری انگلیسی به فارسیخراب شد، جست و خیز کردن، رقصیدن، پریدن، لغزیدن، ناگهان افتادن، غلت خوردن
گور نابسامانdisarticulated burial, bone scatter burial, bone tumbled burial, tumbled bone burial, disordered burial, dismantled burial, bunched burial,واژههای مصوب فرهنگستانگوری که در آن بقایای استخوانی یک جسد پراکنده یا درهمریخته است
tumblesدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان می خورد، چرخش، بهم ریختگی، افتادن، اشفتگی، جست و خیز کردن، رقصیدن، پریدن، لغزیدن، ناگهان افتادن، غلت خوردن
tumbleدیکشنری انگلیسی به فارسیکشیدن، چرخش، بهم ریختگی، افتادن، اشفتگی، جست و خیز کردن، رقصیدن، پریدن، لغزیدن، ناگهان افتادن، غلت خوردن
گور نابسامانdisarticulated burial, bone scatter burial, bone tumbled burial, tumbled bone burial, disordered burial, dismantled burial, bunched burial,واژههای مصوب فرهنگستانگوری که در آن بقایای استخوانی یک جسد پراکنده یا درهمریخته است