winchدیکشنری انگلیسی به فارسیوینچ، دستگیره چرخ جراثقال، گردان، هندل، استوانه تارکشی نخ، با چرخ یا دستگیره کشدن
دوّارwinchواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه کشنده با سیم بکسل و قلاب و جعبهدندهای که با موتور سرخود یا موتور جداگانه کار میکند
windsدیکشنری انگلیسی به فارسیباد، نفخ، انحناء، پیچ دان، نفس، چرخاندن، پیچاندن، پیچیدن، کوک کردن، بادخورده کردن، در معرض باد گذاردن، از نفس انداختن، از نفس افتادن، انحناء یافتن، حلقه زدن
دوّار اقیانوسیoceanographic winchواژههای مصوب فرهنگستاندوّار متوسطی که از آن برای بالا و پایین بردن ابزارهای اقیانوسی استفاده میشود
دوّار بارگیریloading winchواژههای مصوب فرهنگستاندوّاری که بر روی کامیون حملونقل نصب میشود و برای بار زدن گِردهبینه به کامیون از آن استفاده میشود
دوّار پالکشیwarping winch, mooring winchواژههای مصوب فرهنگستاندوّاری که در هنگام پالکشی و کشیدن و محکم کردن طنابها از آن استفاده میکنند