آلبالولغتنامه دهخداآلبالو. (اِ) آلبالی . آلوبالو. قسمی گیلاس که میوه ٔ آن سرخ و ترش است . قراصیا . جراسیا. قاراسیا. آلوی ابوعلی . نمتک .
آلبالوفرهنگ فارسی معین(اِمر.) = آلوبالو: درختی از جنس بادامی ها، از تیرة گل سرخیان ، میوة آن شبیه گیلاس و مزة آن ترش است .
آلبالوگویش اصفهانی تکیه ای: âlbâlü طاری: olboli طامه ای: âlbâlu طرقی: olboli کشه ای: olboli نطنزی: âlbâlu
آلبالو گیلاس چیدنفرهنگ فارسی معین(دَ) (مص ل .) مجازاً صفتی برای چشم وقتی که نگاه می کند، ولی نمی بیند. حالتی برای چشم شخصی که مواد نشئه زا مصرف کرده .
آلبالو گیلاس چیدنفرهنگ فارسی معین(دَ) (مص ل .) مجازاً صفتی برای چشم وقتی که نگاه می کند، ولی نمی بیند. حالتی برای چشم شخصی که مواد نشئه زا مصرف کرده .
دیوآلبالولغتنامه دهخدادیوآلبالو. [ وْ ] (اِ مرکب ) آلبالوی وحشی . ولیک . درخت یا درختچه ای خاردار در اقلیمهای معتدل نیمکره ٔ شمالی دارای خوشه های بسیار زیبای کوچک سفید و یا زردرنگ است میوه های رنگین آن خوراکی است ، خود درخت برای زیبایی باغ کاشته شود. (از دائرة المعارف فارسی ). دکتر گااُبا گوید: تا