آمادنلغتنامه دهخداآمادن . [ دَ ] (مص ) ساختن . بساختن . بسیجیدن . بسغدن . سغدن . آسغدن . برساختن . مهیا کردن . مهیا شدن . تهیه . آماده کردن . آماده شدن . آراستن . معدات فراهم کردن . مستعد کردن . ساز کردن . راست کردن . تیارکردن . || پر و مملو گردانیدن . (برهان ).
آمادنفرهنگ فارسی عمید۱. آماده ساختن؛ آماده کردن؛ مهیا کردن؛ فراهم کردن؛ ساختن؛ بسیجیدن.۲. آراستن.۳. (مصدر لازم) آماده شدن؛ مهیا شدن.
آماده کردنلغتنامه دهخداآماده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِعداد. احتشاد. برساختن . ساختن . مهیا کردن . اشراط. تیار، راست ، بسامان کردن . پرداختن . ساختن و پرداختن . آمادن .
آسغدنلغتنامه دهخداآسغدن . [ س َ دَ ] (مص ) ساختن . آمادن . سیجیدن . بسیجیدن . || گرد آوردن . فراهم کردن .ریشه ٔ این کلمه اگر ساختن باشد سین بفتح است و اگر سیجیدن باشد سین مکسور است ، و تمیز آن برای من میسر نیست . رجوع به آسغده ، بسغده ، بسغدن و بسغدیدن شود.
اعدادلغتنامه دهخدااعداد. [ اِ ] (ع مص ) آماده گردانیدن کسی یاچیزی را و ذخیره ساختن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). مهیا و حاضر ساختن کسی را برای کاری .(از اقرب الموارد). یقال : «اعده اعداداً»؛ آماده گردانید او را و ذخیره ساخت . (منتهی الارب ). آماده کردن . بسیجیدن . مهیا ساختن .
پردختنلغتنامه دهخداپردختن . [ پ َ دَ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه کردن . رد کردن دینی . دادن . کارسازی کردن . پرداختن . واپس دادن . پرداختن پولی بکسی . مبلغی را بکسی پرداختن . || خلوت کردن . پرداختن . خالی کردن . تهی کردن . صافی کردن