ابلغتنامه دهخدااب . [ اَ ] (ع اِ) پدر. باب . والد. بابا : رزبان گفت که این مخرقه باور نکنم تا به تیغ حنفی گردن هر یک نزنم تا شکمْشان ندرم تا سرشان برنکنم تا بخونْشان نشود مُعْصَفَری پیرهنم تا فراوان نشود تجربت جان وتنم کاین خشوکان را جز شمس و
ابلغتنامه دهخدااب . [ اَب ب ] (ع اِ) گیاه . عشب . علف که چهاروا و بهائم خورد. آنچه از زمین روید. سبزه . || چراگاه . مَرعی ̍. مرتع. گیاه زار. چمن .
ابلغتنامه دهخدااب . [ اَب ب ] (ع مص ) ساز کردن . بسیج کردن . بسیجیدن (رفتن را). ساختن رفتن را و عزم کردن بر آن . (تاج المصادر بیهقی ). ساز رفتن کردن و بازآمدن . || مشتاق وطن شدن . آرزومندی زادبوم . || بساختن کاری را. (زوزنی ). || دست بردن (بشمشیر). دست بشمشیر زدن ازبهر کشیدن . (تاج المصادر
دهانۀ شمعspark plug gap/ sparking-plag gap, electrode gap, gap between electrodes, electrode separation,electrode spacing, spark gap 1, plug gap, air gap, spark-plug electrode gap, sparking plug openningواژههای مصوب فرهنگستانفضای بین الکترود مرکزی و الکترود جانبی شمع که تخلیۀ الکتریکی و درنتیجه، جرقه زدن در آن جا صورت میگیرد تا احتراق سوخت در محفظۀ احتراق را امکانپذیر کند
دهانۀ رینگpiston ring end gap, piston ring gap, ring gapواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ بین دو سر رینگ پیستون متـ . دهانۀ حلقه
کاف چشمهگاهیsource-point gap, shotpoint gapواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ میان نزدیکترین گروههای لرزهیاب در دو طرف چشمه
محاسبه از آغازab initio calculation, ab initio computationواژههای مصوب فرهنگستانمحاسبۀ شکل هندسی یک مولکول تنها با استفاده از ترکیببندی و ساختار مولکولی که از حل معادلۀ شرودینگر برای یک مولکول معین به دست میآید
ابوجعفربن ابارلغتنامه دهخداابوجعفربن ابار. [ اَ ج َ ف َ رِ ن ِ اَب ْ با ] (اِخ ) احمدبن محمد خولانی اندلسی اشبیلی ، معروف به ابن ابار. از شعرای دربار معتضد عبادبن محمد اللخمی . صاحب اشبیله است و وفات او به سال 433 هَ . ق . بوده است .
ابن ابارلغتنامه دهخداابن ابار. [ اِ ن ُ اَب ْ با ] (اِخ ) ابوجعفر احمدبن محمد خولانی . رجوع به ابوجعفر احمدبن محمد شود.
ابن ابارلغتنامه دهخداابن ابار. [ اِ ن ُ اَب ْ با ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲبن ابی بکر قضاعی (595-658 هَ .ق .). مورخ و شاعر و ادیب . تولد او در شهر بلنسیه . و نزد حکام بلنسیه صاحب سر بوده . وقتی مسیحیان این شهر را محاصره کردند
آب میوه هاگویش تهرانیآب انار، آب طالبی، آب هویج، آب انگور، آب هندوانه، آب خیار، آب زرشک، آب سیب، آب گلابی، آب آلو، آب آلبالو، آب انجیر، آب قیصی،آب هلو
ابوالفضائللغتنامه دهخداابوالفضائل . [ اَ بُل ْ ف َ ءِ ] (اِخ ) محمدبن محمد نسفی . رجوع به محمد... شود.
ابوالقموسلغتنامه دهخداابوالقموس . [ اَ بُل ْ ق َ ] (اِخ ) زیدبن علی الجرمی یا العبدی . محدث است و عوف از او روایت کند.
ابوالکرملغتنامه دهخداابوالکرم . [ اَ بُل ْ ک َ رَ ] (اِخ ) خمیس بن علی بن احمد جوزی فقیه . رجوع به خمیس ... شود.
ابوالکرملغتنامه دهخداابوالکرم . [ اَ بُل ْ ک َ رَ ] (اِخ ) مبارک بن حسن بن احمد بغدادی . رجوع به مبارک ... شود.
داود المصابلغتنامه دهخداداود المصاب . [ وو دُل ْ م ُ ] (اِخ ) از زهاد است . رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 46 و 51 و العقد الفرید ج 7 ص 169</
دبابلغتنامه دهخدادباب . [ دَ ] (اِ) لواطت و اغلام . (غیاث ) : چندانکه ببالین تو گریان و غریوان شبها به دباب آمدم ای خفته ٔ بیدار. سوزنی .شراب پر خورد و مست خسبد و خیزدگهی دباب کسی را و گه کسی او را. سوزنی
دبابلغتنامه دهخدادباب . [ دَ ] (اِخ ) نام کوهی است در دیار طی از آن بنی سعدبن عوف . (معجم البلدان ).
دبابلغتنامه دهخدادباب . [ دَ ب ِ ] (ع ، اِ صوت ) کلمه ای که بدان کفتار را خوانند. || (ص )به معنی دِبّی است ؛ یعنی نرم گام زن . (منتهی الارب ).