ابساللغتنامه دهخداابسال . [ اِ ] (ع مص ) گرو کردن . به گرو دادن . || به هلاک سپردن . || حرام کردن چیزی . || دل نهادن بر. || پختن و خشک کردن غوره ٔخرما. || به معرض نهادن . عرضه کردن . || در خذلان گذاشتن . (زوزنی ). بخواری گذاشتن .
آبساللغتنامه دهخداآبسال . (اِ مرکب ) باغ . حدیقه : همی تابد ز چرخ سبز عیوق چو آتش بر صحیفه ی ْ آبسالی .ناصرخسرو.
سلامان و ابساللغتنامه دهخداسلامان و ابسال . [ س َن ُ اَ ] (اِخ ) نام عاشق و معشوق . (غیاث ) (آنندراج ).داستانی است که اصل آن یونانی بوده . جامی یکی از هفت مثنوی مشهور خود را در باب همین داستان و بنام یعقوب بیک پسر اوزون حسن آق قویونلو بنظم درآورده است .اصل و منشاء این داستان چیست ؟ در جزو نسخ خطی ک
سلامان و ابساللغتنامه دهخداسلامان و ابسال . [ س َن ُ اَ ] (اِخ ) نام عاشق و معشوق . (غیاث ) (آنندراج ).داستانی است که اصل آن یونانی بوده . جامی یکی از هفت مثنوی مشهور خود را در باب همین داستان و بنام یعقوب بیک پسر اوزون حسن آق قویونلو بنظم درآورده است .اصل و منشاء این داستان چیست ؟ در جزو نسخ خطی ک
آبسالانلغتنامه دهخداآبسالان . (اِ مرکب ) ج ِ آبسال : همان شیپور با صد راه نالان بسان بلبل اندر آبسالان .(ویس و رامین ).
بهارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان نوبهار، آبسال، بهاران، نوبهاران نوروز، سال نو، اعتدال بهاری، ربیع موسم گل
آبساللغتنامه دهخداآبسال . (اِ مرکب ) باغ . حدیقه : همی تابد ز چرخ سبز عیوق چو آتش بر صحیفه ی ْ آبسالی .ناصرخسرو.
پل و ویرژینیلغتنامه دهخداپل و ویرژینی . [ پ ُ ل ُ ] (اِخ ) نام داستانی تألیف برناردن دو سن پیر (1787 م .) راجع به دو کودک که در آب و هوای خوش «ایل دوفرانس » پرورش یافته و زندگانی کرده اند این داستان بدیع و مؤثر که پر از احساسات طبیعت دوستی است شهرت وحسن قبول بسیار
سلامان و ابساللغتنامه دهخداسلامان و ابسال . [ س َن ُ اَ ] (اِخ ) نام عاشق و معشوق . (غیاث ) (آنندراج ).داستانی است که اصل آن یونانی بوده . جامی یکی از هفت مثنوی مشهور خود را در باب همین داستان و بنام یعقوب بیک پسر اوزون حسن آق قویونلو بنظم درآورده است .اصل و منشاء این داستان چیست ؟ در جزو نسخ خطی ک