احتراقلغتنامه دهخدااحتراق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سوختن . سوخته شدن . (منتهی الارب ). آتش گرفتن : تو درون خانه از بغض و نفاق می نبینی حال من در احتراق . مولوی . || احتراق فرس در عَدو؛ سرعت کردن اسب در تک و دویدن . || (اصطلاح نجوم ) مؤل
احتراقفرهنگ فارسی عمید۱. آتش گرفتن؛ سوختن.۲. (نجوم) [قدیمی] نهان شدن یکی از سیارات زحل، مشتری، مریخ، زهره، و عطارد در زیر شعاع خورشید یا مقارنۀ خورشید با یکی از آن پنج سیاره.
اعتراقلغتنامه دهخدااعتراق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) باز کردن گوشت را از استخوان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). استخوان بازکردن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). || اندک گوشت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || زدن ریشه های درخت . (از اقرب الموارد).
اعتراکلغتنامه دهخدااعتراک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) انبوهی کردن در جنگ گاه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). انبوهی کردن مردم در جنگ گاه . (ناظم الاطباء). انبوهی کردن و سخت کردن جنگ برخی را. (از اقرب الموارد). انبوهی کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). جمع شدن . (یادداشت مؤلف ). || کشتی گرفتن
قابل احتراقلغتنامه دهخداقابل احتراق . [ ب ِ ل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح فیزیک و شیمی ) ماده ٔ... احتراق پذیر. سوختنی . رجوع به قابلیت احتراق شود.
قابلیت احتراقلغتنامه دهخداقابلیت احتراق . [ ب ِ لی ی َت ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) استعداد محترق شدن . درخور احتراق بودن . رجوع به قابل احتراق شود.
ایست احتراقburnout/ burn(-)out, flameout, blowoutواژههای مصوب فرهنگستانخاموشی موتور جت که بهویژه بهدلیل نبودِ سوخت رخ میدهد
احتراق 2combustion 1واژههای مصوب فرهنگستانسوختن سریع مخلوط سوخت و هوا در محفظۀ احتراق برای تولید توان
قابل احتراقلغتنامه دهخداقابل احتراق . [ ب ِ ل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح فیزیک و شیمی ) ماده ٔ... احتراق پذیر. سوختنی . رجوع به قابلیت احتراق شود.
قابلیت احتراقلغتنامه دهخداقابلیت احتراق . [ ب ِ لی ی َت ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) استعداد محترق شدن . درخور احتراق بودن . رجوع به قابل احتراق شود.
ایست احتراقburnout/ burn(-)out, flameout, blowoutواژههای مصوب فرهنگستانخاموشی موتور جت که بهویژه بهدلیل نبودِ سوخت رخ میدهد
موتور پاششغیرمستقیمindirect injection engine, pre-combustion engineواژههای مصوب فرهنگستانموتوری که در آن احتراق از منطقۀ پیشاحتراق آغاز میشود و سپس به منطقۀ اصلی احتراق گسترش مییابد
احتراق 2combustion 1واژههای مصوب فرهنگستانسوختن سریع مخلوط سوخت و هوا در محفظۀ احتراق برای تولید توان
احتراق پرسوختrich combustion, rich burnواژههای مصوب فرهنگستاناحتراقی که در آن میزان اکسیدکننده کمتر از اندازۀ لازم برای سوختن کامل مواد کربنی است
احتراق خوددوامautogenous combustion, autothermic combustionواژههای مصوب فرهنگستاناحتراقی که در آن گرمای ناشی از سوختن مواد آلی لجن برای تبخیر رطوبت موجود و تداوم احتراق کافی است و جز برای شروع، نیازی به سوخت کمکی نیست
احتراق کاملcomplete combustionواژههای مصوب فرهنگستاناحتراقی که در آن تمام مادة تشکیلدهندة قابلاکسایش وارد واکنش شده باشد
احتراق کمسوختlean combustion, lean burnواژههای مصوب فرهنگستاناحتراقی که در آن میزان اکسیدکننده بیش از اندازۀ لازم برای سوختن کامل مواد کربنی است
قابل احتراقلغتنامه دهخداقابل احتراق . [ ب ِ ل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح فیزیک و شیمی ) ماده ٔ... احتراق پذیر. سوختنی . رجوع به قابلیت احتراق شود.
قابلیت احتراقلغتنامه دهخداقابلیت احتراق . [ ب ِ لی ی َت ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) استعداد محترق شدن . درخور احتراق بودن . رجوع به قابل احتراق شود.
ایست احتراقburnout/ burn(-)out, flameout, blowoutواژههای مصوب فرهنگستانخاموشی موتور جت که بهویژه بهدلیل نبودِ سوخت رخ میدهد
ترتیب احتراقfiring order, ignition order, firing sequenceواژههای مصوب فرهنگستانترتیبی که عمل احتراق در سیلندرهای مختلف موتور مطابق با آن صورت میگیرد