هدابلغتنامه دهخداهداب . [ هَِ ] (ع اِ) ج ِ هُدّاب . (منتهی الارب ). رجوع به هُدّاب شود. || ج ِ هَدَب . (منتهی الارب ). رجوع به هدب شود.
احدابلغتنامه دهخدااحداب . [ اِ ] (ع مص ) مهربان گردانیدن : احدب علیه . || گوژپشت گردانیدن : اَحدَبه اﷲ.
احضابلغتنامه دهخدااحضاب . [ اِ ] (ع مص ) رسن واژون شده را راست کردن بر چرخ آبکشی تا روان گردد. || احضاب نار؛ افروختن آتش یا هیزم افکندن در آن تا زبانه زند. (منتهی الارب ).
ادابةلغتنامه دهخداادابة. [ اَ ب َ ] (ع مص ) زیرک شدن . || نگاه داشتن حدّ هر چیزی . || فرهنگی شدن . ادیب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
ادأبلغتنامه دهخداادأب . [ اَ ءَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از دأب : مارأیت رجلاًادأب سواکاً و هو صائم من عمر. (الکنی للدولابی ).
ادابةلغتنامه دهخداادابة. [ اَ ب َ ] (ع مص ) زیرک شدن . || نگاه داشتن حدّ هر چیزی . || فرهنگی شدن . ادیب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
شادابلغتنامه دهخداشاداب . (ص مرکب ) سیراب . پرآب . (فرهنگ جهانگیری ) (فهرست ولف ). آبدار. شادآب : که دیدم ده و دو درخت سهی که رسته ست شاداب با فرهی . فردوسی .بشد شاد سهراب از گفت مردبخندید و رخساره شاداب کرد. <p class="autho
ابی نادابلغتنامه دهخداابی ناداب . [ اَ ] (اِخ ) یا عمنا (پدر نجابت ) نام سه تن در توریة: اول مردی لاوی که تابوت عهد (صندوق سکینه ) را هنگامی که مردم فلسطین بازگردانیدند در خانه ٔ خویش جای داد. دویم پسر یشی . سوم نام پسر شاول .
نادابلغتنامه دهخداناداب . (اِخ ) پادشاه اسرائیل که از 915 تا 909 ق . م . سلطنت کرد. مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: پسر یربعام و جانشین وی که مدت دو سال به گناهکاری سلطنت کرد تا وقتی که بعشا در حشبون بر وی بشوریده او را ازلباس هستی
نادابلغتنامه دهخداناداب . (اِخ ) مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: ناداب (به معنی آزاد) پسر هارون که خداوند بواسطه ٔ اینکه خطا ورزیده آتش غریبه بحضور آورد وی را به آتش سوزانید. (از قاموس کتاب مقدس ص 865).
شادابفرهنگ فارسی عمید۱. پرطراوت؛ خرم: ◻︎ دائم گل این بستان شاداب نمیماند / دریاب ضعیفان را در وقت توانایی (حافظ: ۹۸۴).۲. [قدیمی، مجاز] آباد؛ بارونق.