استاخیلغتنامه دهخدااستاخی . [ اُ ] (حامص ) گستاخی . دلیری . جرأت . جسارت . بی پروائی . تهور. شوخی . سؤادب . تجاوز از حدّ : مشتی اوباش درهم شده بودند و ترتیبی نبود و هر کس که میخواست استاخی میکرد و با طغرل سخن میگفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 565
استاخلغتنامه دهخدااستاخ . [ اُ ] (ص ) گستاخ . (برهان ) (جهانگیری ). بستاخ . (مؤید الفضلاء). اوستاخ . (آنندراج ). بی ادب و لجوج . (برهان ). بی پروا : با کسی علم دین نگفت استاخ زآنکه دل تنگ بود و علم فراخ . سنائی .تیر از گشاد چشم تو
استاخیسلغتنامه دهخدااستاخیس . [ ] (اِخ ) (بمعنی سنبل گندم ) یکی از مسیحیان رومی و رفیق پولس حواری . (رساله ٔ رومیان 16 : 9) (قاموس کتاب مقدس ).
استاخلغتنامه دهخدااستاخ . [ اُ ] (ص ) گستاخ . (برهان ) (جهانگیری ). بستاخ . (مؤید الفضلاء). اوستاخ . (آنندراج ). بی ادب و لجوج . (برهان ). بی پروا : با کسی علم دین نگفت استاخ زآنکه دل تنگ بود و علم فراخ . سنائی .تیر از گشاد چشم تو
الغتنامه دهخداا. [ اُ ] (حرف ) همزه ٔمضمومه . در کلمات ذیل گاه همزه ٔ مضمومه حذف شود: ستخوان ، بجای استخوان : آنگه بیکی چرخشت اندر فکندْشان بر پشت لگد بیست هزاران بزندْشان رگها ببردْشان ستخوانها بکندْشان پشت و سر و پهلوی بهم درشکندْشان . <p c
استاخیسلغتنامه دهخدااستاخیس . [ ] (اِخ ) (بمعنی سنبل گندم ) یکی از مسیحیان رومی و رفیق پولس حواری . (رساله ٔ رومیان 16 : 9) (قاموس کتاب مقدس ).