استرهلغتنامه دهخدااستره . [ اَ ت َ رَ ](اِخ ) بقول مؤلف جامعالانبیاء نام زوجه ٔ شاهزاده کیخسرو و شهر استرآباد را بنام او دانسته است . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 72 بخش انگلیسی ).
استرهلغتنامه دهخدااستره . [ اِ رِ ] (اِخ ) (خاندان ...) خاندانی از اشراف فرانسه ، که شعبه ٔ بسیار مشهور آن ، شعبه ٔ پیکاردی است و از این شعبه است : ژان ، فرمانده بزرگ توپخانه (1486 - 1571 م .). انتوان ، پسر ژان ، فرمانده بزرگ
استرهلغتنامه دهخدااستره . [ اُ ت ُ رَ / رِ ] (اِ) آلتی است که بدان سر تراشند و بعربی موسی گویند. (برهان ). چون موی سر را بدان بسترند یعنی پاک و محو سازند، به این اسم موسوم است . (انجمن آرا). موسی . (منتهی الارب ). محلق . مِحلَقه . حنفاء. (منتهی الارب ). تیغ. ت
هسترهلغتنامه دهخداهستره . [ هََ ت َ رَ / رِ ] (اِ) جوال مانندی که از چوب و نی بافته باشند و بر پشت الاغ گذارند و بدان خشت و آجر و امثال آن کشند. (برهان ).
پاسترهلغتنامه دهخداپاستره . [ ت ُ رِ ] (اِخ ) (کلود - امانوئل ...) سائس و محقق فرانسوی . عضو شورای عالی و وزیر دادگستری فرانسه . مولد بسال 1756م .1169/ هَ . ق . در مارسی و وفات در سنه ٔ 1840م .
اشترهلغتنامه دهخدااشتره . [ اُ ت ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد، در 15000گزی باختر کوهدشت ، کنار باختری راه شوسه ٔ فرعی خرم آباد به کوهدشت . تپه ماهور، معتدل ، مالاریایی . دارای 240 تن سکنه . مذه
اشتریهلغتنامه دهخدااشتریه . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان طغرود بخش دستجرد شهرستان قم ، 22000گزی شمال خاور دستجرد درکوهستان ، معتدل ، دارای 89 تن سکنه . مذهب شیعه ، زبان فارسی ، آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، بنشن ، انار،انجیر.
استرهابلغتنامه دهخدااسترهاب .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ترسانیدن کسی را. (منتهی الارب ). بترسانیدن .
استرهازیلغتنامه دهخدااسترهازی . [ اِت ِ ] (اِخ ) استراذی . بزرگترین خاندان مجارستان (هنگری ). طبق روایت نژاد این خاندان به پول استراس از احفاد آتیلای مشهور که در سنه ٔ 969 م . به نصرانیت گرویده منتهی میگردد. افراد این خاندان هواخواه سلطنت خانواده ٔ هابسبورگ در هن
استرهانلغتنامه دهخدااسترهان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرو خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب گرو کردن .بگرو ستانیدن . بگرو ستاندن خواستن . رهینه طلبیدن .
استره لیسیدنلغتنامه دهخدااستره لیسیدن . [ اُ ت ُ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از دلیری و جان بازی کردن . (برهان ) (مؤید الفضلاء).
استره کوهلغتنامه دهخدااستره کوه . [اَ ت َ رَ ] (اِخ ) یکی از کوههای سدن رستاق . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 126 بخش انگلیسی ).
اوسترهلغتنامه دهخدااوستره . [ ت ُ رَ ] (اِ) استره : اوستره گرچه دمی تیز یافت مو سترد مو نتواند شکافت . سعدی .رجوع به استره شود.
استره لیسیدنلغتنامه دهخدااستره لیسیدن . [ اُ ت ُ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از دلیری و جان بازی کردن . (برهان ) (مؤید الفضلاء).
استره کوهلغتنامه دهخدااستره کوه . [اَ ت َ رَ ] (اِخ ) یکی از کوههای سدن رستاق . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 126 بخش انگلیسی ).
استرهابلغتنامه دهخدااسترهاب .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ترسانیدن کسی را. (منتهی الارب ). بترسانیدن .
استرهازیلغتنامه دهخدااسترهازی . [ اِت ِ ] (اِخ ) استراذی . بزرگترین خاندان مجارستان (هنگری ). طبق روایت نژاد این خاندان به پول استراس از احفاد آتیلای مشهور که در سنه ٔ 969 م . به نصرانیت گرویده منتهی میگردد. افراد این خاندان هواخواه سلطنت خانواده ٔ هابسبورگ در هن
فاسترهلغتنامه دهخدافاستره . [ ] (معرب ، اِ) به یونانی جندبادستر است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فاسترن شود.
پاسترهلغتنامه دهخداپاستره . [ ت ُ رِ ] (اِخ ) (کلود - امانوئل ...) سائس و محقق فرانسوی . عضو شورای عالی و وزیر دادگستری فرانسه . مولد بسال 1756م .1169/ هَ . ق . در مارسی و وفات در سنه ٔ 1840م .
باسترهلغتنامه دهخداباستره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) کشتزار. (شعوری ج 1 ورق 192). || تاریخ خوان . قصه گوی . (شعوری ج 1 ص 192) و ر