استقامةلغتنامه دهخدااستقامة. [ اِ ت ِ م َ ](ع مص ) استقامت . راستی . اعتدال . ایستادن . راست شدن .(زوزنی ) (غیاث ) (مجمل اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). راست ایستادن . (مجمل اللغة). راست بایستادن . (زوزنی )(تاج المصادر بیهقی ). درست شدن . درستی : مکارمها بحکم تو گرفتست ا