استنجعدیکشنری عربی به فارسیجستجو كرد , دنبال كرد , جويا شد , خواست , درخواست كرد , درصدد برآمد , طلب كرد
استنجاعلغتنامه دهخدااستنجاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گوارائی خواستن از: طعام یُسْتَنْجَعُ به (مجهولاً)؛ طعام که گوارائی خواهند از وی و فربه شوند. (منتهی الارب ).
استنجاءلغتنامه دهخدااستنجاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رستن . (منتهی الارب ). خلاصی . (اقرب الموارد). || از بیخ بریدن درخت . (منتهی الارب ). || حاجت خود برآوردن از کسی . یقال : استنجی منه حاجته ؛ ای تخلصها. || شستن موضع غائط و بول را و سنگ و کلوخ مالیدن بدان جای . تنبل . استطابة. (منتهی الارب ) (زوزنی