searchedدیکشنری انگلیسی به فارسیجستجو کرد، جستجو کردن، گشتن، پژوهیدن، پوییدن، بازرسی کردن، بادقت جستجو کردن، طلب کردن، طلبیدن
searchesدیکشنری انگلیسی به فارسیجستجوها، جستجو، کاوش، بازرسی، تجسس، تکاپو، سراغ، طلب، جستجو کردن، گشتن، پژوهیدن، پوییدن، بازرسی کردن، بادقت جستجو کردن، طلب کردن، طلبیدن
sourceدیکشنری انگلیسی به فارسیمنبع، منشاء، مبدا، چشمه، خاستگاه، مایه، ماخذ، مصدر، سر چشمه، عین، مایه مبداء