اسپرسفرهنگ فارسی عمیدگیاهی علفی از خانوادۀ باقلا با ساقههای نازک و گلهای صورتی به شکل پروانه که به عنوان خوراک دام مصرف میشود.
اسپرسفرهنگ فارسی معین(اِ پِ رِ) (اِ.) گیاهیست از دستة پروانه - پرها با ساقه های نازک و برگ هایی که از سه برگچه تشکیل می شود. برای خوراک دام از آن استفاده می کنند.
آسریسلغتنامه دهخداآسریس . [ س ْ / س ِ / س ُ ] (اِ مرکب ) میدان : نشانه نهادند در آسریس سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس . فردوسی .|| رزمگاه . و اسپریس و اسفریس و اسپرس را
اشرسلغتنامه دهخدااشرس . [ اَ رَ ] (اِخ ) ابن حسان یا حسان بکری . در روزگار علی بن ابیطالب (ع ) میزیست و سردار لشکریان اسلام در انبار بود که سفیان بن عوف وی را بکشت . نام او در خطب علی (ع ) آمده است . رجوع به البیان والتبیین ج 3 ص 40
اشرسلغتنامه دهخدااشرس . [ اَ رَ ] (اِخ ) ابن غاضرة کندی . از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) بود. رجوع به الاصابه ج 1 ص 5 و قاموس الاعلام ج 2 ص 973 شود.
دستگاه اسپرسو،اسپرسوسازespresso machine,espresso makerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی که برای عصارهگیری اسپرسو به کار میرود
اسپرسبلغتنامه دهخدااسپرسب . [ اَ رَ ] (اِ مرکب ) اسب رس . اسپرس . (جهانگیری ). اسپریس . اسفریس . اسپرز. اسبریز. عرصه و میدان . (برهان ). اسپرسف . اسفرسف . (شعوری ). || رزمگاه . رجوع به اسپریس و اسبریس و اسپرسا شود.
اسپرسفلغتنامه دهخدااسپرسف . [ اَ رَ ] (اِ مرکب ) فضا. عرصه . میدان . (برهان ) (مؤید الفضلاء). رجوع به اسپرسب شود.
اسپرسالغتنامه دهخدااسپرسا. [ اَ پ َ ](اِ مرکب ) در بابل واحد مقیاس مساحت ، مسافتی بود که شخصی رشید (یعنی کسی که بحدّ رشد رسیده بود) در مدت دو دقیقه میتوانست طی کند (این مقدار از زمان را ازاین جهت اتخاذ کرده بودند که بر حسب تجربه معین شده بود از وقتی که اولین شعاع آفتاب دیده میشود تا نمایان شدن
اسپرسبلغتنامه دهخدااسپرسب . [ اَ رَ ] (اِ مرکب ) اسب رس . اسپرس . (جهانگیری ). اسپریس . اسفریس . اسپرز. اسبریز. عرصه و میدان . (برهان ). اسپرسف . اسفرسف . (شعوری ). || رزمگاه . رجوع به اسپریس و اسبریس و اسپرسا شود.
اسپرسفلغتنامه دهخدااسپرسف . [ اَ رَ ] (اِ مرکب ) فضا. عرصه . میدان . (برهان ) (مؤید الفضلاء). رجوع به اسپرسب شود.
اسپرسالغتنامه دهخدااسپرسا. [ اَ پ َ ](اِ مرکب ) در بابل واحد مقیاس مساحت ، مسافتی بود که شخصی رشید (یعنی کسی که بحدّ رشد رسیده بود) در مدت دو دقیقه میتوانست طی کند (این مقدار از زمان را ازاین جهت اتخاذ کرده بودند که بر حسب تجربه معین شده بود از وقتی که اولین شعاع آفتاب دیده میشود تا نمایان شدن