اشکلکلغتنامه دهخدااشکلک . [ اِ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 12000گزی جنوب رودسر متصل به مرکز دهستان واقع و منطقه ای جلگه ، معتدل مرطوبی و مالاریائی است . سکنه ٔ آن 715 تن میباشد
اشکلکلغتنامه دهخدااشکلک . [ اِ ک ِ ل َ ] (اِ) آلتی است از چوب که لای پنجه ٔ دزدان گذارند و فشار دهند تا از درد عاجز شوند و دزدی را بروز دهند. مثال : دیشب در اداره ٔ نظمیه دزدی را اشکلک کردند، هزارها تومان مال دزدی بروز داد. (فرهنگ نظام ). آلت شکنجه . (فرهنگ ضیاء). شکنجه ای با فروبردن تراشه ٔ ن
اشکلکفرهنگ فارسی عمید۱. چوبی که برای شکنجه لای انگشتان متهمان میگذاشتند و فشار میدادند تا از درد بیتاب شوند و به جرم خود اقرار کنند.۲. رنج و سختی.⟨ اشکلک دادن (کردن): (مصدر متعدی) [قدیمی] چوب لای انگشتان متهم گذاشتن و فشار دادن تا به جرم خود اقرار کند.
اشکلکفرهنگ فارسی معین(اِ کِ لَ) (اِمر.) 1 - شکنجه . 2 - نوعی شکنجه و آن چوبی بوده که لای انگشتان متهمان می گذاشتند و فشار می دادند تا به جرم خود اقرار کنند. 3 - چوبی است به مقدار چهار انگشت که وسط آن باریک تر از دو سر وی است ، و وسط آن طناب بندند، و آن برای اتصال دو قطعة خیمه به کار رود. 4 - در اصطلاح کشاورزی به قلمه ها
اسکلکلغتنامه دهخدااسکلک . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان رستم آباد بخش رودبار شهرستان رشت ،38000 گزی شمال رودبار و 4000 گزی باختر راه شوسه ٔ رودبار - رشت . سکنه 428 تن ، شیعه . زبان گیلکی ، فارسی .
اشکلک دادنلغتنامه دهخدااشکلک دادن . [ اِ ک ِ ل َ دَ ] (مص مرکب ) شکنجه دادن بنوع مخصوص که در اشکلک یاد شد. رجوع به اشکلک شود.
اشکلک کردنلغتنامه دهخدااشکلک کردن . [ اِ ک ِ ل َ ک َ دَ ](مص مرکب ) پاره های نی بزیر ناخنها فروبردن شکنجه را. چوب میان انگشتان گذاشتن و فشردن و این نوع عقوبت در روزگار استبداد متداول بود. رجوع به اشکلک شود.
اشکلک دادنلغتنامه دهخدااشکلک دادن . [ اِ ک ِ ل َ دَ ] (مص مرکب ) شکنجه دادن بنوع مخصوص که در اشکلک یاد شد. رجوع به اشکلک شود.
اشکلک کردنلغتنامه دهخدااشکلک کردن . [ اِ ک ِ ل َ ک َ دَ ](مص مرکب ) پاره های نی بزیر ناخنها فروبردن شکنجه را. چوب میان انگشتان گذاشتن و فشردن و این نوع عقوبت در روزگار استبداد متداول بود. رجوع به اشکلک شود.
اشکنکلغتنامه دهخدااشکنک . [ اِ ک َ ن َ ] (اِ) در تداول عامه بمعنی اشکلک است .- امثال : بازی اشکنک داره ، سرشکستنک داره .و رجوع به اشکلک شود.
رحیم آبادلغتنامه دهخدارحیم آباد. [ رَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش رودسر شهرستان لاهیجان . محصول عمده برنج و چای و لبنیات . آب آن از رودخانه ٔ پلرود و سموش رود. زمین چایکاری 500 هکتار. تعداد آبادی آن 65 تا. جمعیت دهستان در حدود <
اشکلک دادنلغتنامه دهخدااشکلک دادن . [ اِ ک ِ ل َ دَ ] (مص مرکب ) شکنجه دادن بنوع مخصوص که در اشکلک یاد شد. رجوع به اشکلک شود.
اشکلک کردنلغتنامه دهخدااشکلک کردن . [ اِ ک ِ ل َ ک َ دَ ](مص مرکب ) پاره های نی بزیر ناخنها فروبردن شکنجه را. چوب میان انگشتان گذاشتن و فشردن و این نوع عقوبت در روزگار استبداد متداول بود. رجوع به اشکلک شود.