لغتنامه دهخدا
اصور. [ اَص ْ وَ ] (ع ص ) کج . مایل . (از اقرب الموارد). کژ. (منتهی الارب )(آنندراج ). || ذوالصَّوَر، یعنی دارای میل . رجل اصور؛ ای مائل . کقوله : الی کل شخص فهو للسمع اصور. و هو اصور الی کذا؛ اذا امال عنقه و وجهه الیه ؛وی اصور بدانست هنگامی که گردن و رویش بدان کج شود.(از اقر