امتناحلغتنامه دهخداامتناح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دهش گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عطا گرفتن و بخشش . (از اقرب الموارد). روزی دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به این معنی بطور مجهول استعمال می شود. (از اقرب الموارد). || بعاری
امتناعلغتنامه دهخداامتناع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ، اِ مص ) بازایستادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واایستادن . (مقدمه ٔ لغت سیدشریف جرجانی ). بازداشتگی . (ناظم الاطباء). سر باززدن . (فرهنگ فارسی معین ). ممانعت . (ناظم الاطباء). خودداری . (فرهنگ فارسی معین ). تعرض .
امتناعدیکشنری عربی به فارسیخودداري , پرهيز , خودداري از دادن راي , رياضت , پرهيز از استعمال مشروبات الکلي
ممتنحلغتنامه دهخداممتنح . [ م ُ ت َ ن َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از امتناح . (از منتهی الارب ). توانگر و مالدار شده از جانب خدا. (ناظم الاطباء). رجوع به امتناح شود.
ممتنحلغتنامه دهخداممتنح . [ م ُت َ ن ِ ] (ع ص ) دهش گیرنده . (از منتهی الارب ). آنکه انعام و عطیه می گیرد. || آنکه فایده می برد. || آنکه مال و نعمت می دهد. (ناظم الاطباء).روزی دهنده . (از منتهی الارب ). رجوع به امتناح شود.
عطا دادنلغتنامه دهخداعطا دادن . [ ع َ دَ ] (مص مرکب ) بخشش . بخشیدن . بخشش دادن . اجداء، اشبار. اصفار. اعطاء. افراض . امتناح . انالة. اوس . تنویل . حباء. حبوة. رفد. زبد. شبر. صلة. فرض . مناولة. نحل . نصر. نفح . نوال . نول . وصل . هزر. هناء : ز بس عطاکه دهد هر که زو عطا