انتشارلغتنامه دهخداانتشار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گسترده گردیدن و دراز گشتن روز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طولانی شدن و امتداد یافتن روز. (از اقرب الموارد). دراز گشتن روز. (آنندراج ). || فاش شدن خبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ). فاش شدگی و
انتشارفرهنگ فارسی عمید۱. پراکنده شدن.۲. گسترده شدن چیزی.۳. فاش شدن خبر.۴. چاپ و توزیع کتاب، نشریه، مجله، و امثال آنها.
انتصارلغتنامه دهخداانتصار. [ اِ ت ِ ] (ع مص )داد ستدن . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). داد بستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). کینه کشیدن از ظالم و انصاف از دشمن ستدن و انتقام کشیدن . (آنندراج ). انتقام . (از اقرب الموارد). || یاری دادن
انتصارلغتنامه دهخداانتصار. [ اِ ت ِ ] (مأخوذ از ع ، اِمص ) کینه کشی . انتقام : بر عزم انتصار و طلب ثار بر جانب قومش رحلت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 72). ایلک خان بسر انتصارشد و با انصار خویش روی ببرادر نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <spa
انتصاردیکشنری عربی به فارسیپيروزي , فتح , جشن فيروزي , پيروزمندانه , فتح وظفر , طاق نصرت , غالب امدن , پيروزشدن
انتشارمحدودsemipublishedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی آثاری که، بدون قصد ارائه در بازار نشر، در شمار محدود به چاپ میرسند
انتشاراتفرهنگ فارسی معین( ~.) (اِ.) 1 - مجموعة آن چه به وسیلة یک موسسة یا نهادی چاپ و منتشر می شود. 2 - مجموعه ای که در زمینة امور چاپ و نشر فعالیت می کند، ناشر. 3 - مؤسسه یا محل نشر و فروش کتاب . جِ انتشار.
انتشاراتواژهنامه آزادمؤسسه ای که کارهای مربوط به ویرایش و چاپ و نشر و توزیع کتاب را اداره می کند. (پیشنهاد کاربران) چاپخش.
emitsدیکشنری انگلیسی به فارسیانتشار می یابد، بیرون دادن، بیرون ریختن، خارج کردن، انتشار نور منتشر کردن
انتشار دادنلغتنامه دهخداانتشار دادن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) منتشر ساختن . پراکنده کردن . || چاپ و پخش کردن روزنامه یا کتابی .
انتشار کردنلغتنامه دهخداانتشار کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پراکنده ساختن : سعدی بهر نفس که برآورد در سحرچون صبح در بسیط جهان انتشار کرد. سعدی . || در بیت زیر بمجاز معنی رشد و حرکت می دهد : خانه ای گهوار
انتشار گرفتنلغتنامه دهخداانتشار گرفتن . [ اِت ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) انتشار یافتن : شعاع خورشید از کله ٔ کبود بتافت چو نور روی نگار من انتشار گرفت .؟
انتشار یافتنلغتنامه دهخداانتشار یافتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) پراکنده شدن : وای از آن علمی که از بی عقل گردد منتشروای از آن زهدی که از بی علم یابد انتشار. سنایی .نگذاشت پا ز جاده ٔ مسطر برون قلم تا حکم او براست روی انتشار یافت .<br
انتشارات و تبلیغاتلغتنامه دهخداانتشارات و تبلیغات . [ اِ ت ِ ت ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به انتشارات و رادیو شود.
قابل انتشارلغتنامه دهخداقابل انتشار. [ ب ِ ل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) آنچه بتوان آن را منتشر کرد. مقابل قابل توقیف .
کثیرالانتشارفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه بسیار انتشار یابد.۲. ویِژگی مجله یا روزنامهای که به تعداد بسیار چاپ شود؛ دارای تیراژ بالا؛ پرتیراژ.
بیهنجاری انتشارpropagation anomalyواژههای مصوب فرهنگستانتغییر مشخصات انتشار که معمولاً ناشی از برخی تشدیدها در محیط انتشار است
اطلاعات غیرقابلانتشارoff-the recordواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعاتی که یک منبع به گزارشگر ارائه میدهد و جنبۀ پسزمینهای برای وی دارد و نمیتواند به هیچ صورت آن را منتشر کند
اطلاعات قابلانتشارon-the recordواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعاتی که در اختیار خبرنگار قرار میگیرد و او میتواند با ذکر منبع آنها را منتشر کند