لغتنامه دهخدا
اعتزام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) قصد کردن . خود متعدی است و به «علی » نیزمتعدی گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عزم . آهنگ کردن . (یادداشت مؤلف ). || دل نهادن بر چیزی .(منتهی الارب ) (آنندراج ). دل بر کاری نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). || کوشش نمودن . || بر جاده راه رفتن . || میا