اهتلاللغتنامه دهخدااهتلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درخشیدن ابرو و روی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درخشیدن روی و ابرو و برق . (آنندراج ). || دندان آشکار کردن بخنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آشکار کردن دندان بخنده . (ناظم الاطباء).
اعتلاللغتنامه دهخدااعتلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مشغول داشتن بکاری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بازداشتن کسی را از کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مانع شدن کسی را از کاری . (از اقرب الموارد).واداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ). || بیمار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الا
اِحْتِلالٌدیکشنری عربی به فارسیتصرف , وضع اليد , تصاحب کردن , غصب نمودن , اشغال کردن , سيطره يافتن , تسلط يافتن
مهتللغتنامه دهخدامهتل . [ م ُ ت َل ل ] (ع ص ) برق و ابر درخشنده . || دندان آشکارکننده به خنده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به اهتلال شود.
درخشیدنلغتنامه دهخدادرخشیدن . [ دُ / دَ / دِ رَ دَ ] (مص ) تابیدن . پرتو افکندن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). تابان و روشن شدن . (شرفنامه ٔ منیری ). پرتو انداختن . تافتن . روشن شدن . برق زدن . (ناظم الاطباء). درفشیدن . رخشیدن .