اهلاکلغتنامه دهخدااهلاک . [اِ ] (ع مص ) هلاک کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). میرانیدن و هلاک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیست کردن . تباه کردن . تدمیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بدین اعتداد و اعتضاد در اهلاک و اعدام من کوشد. (
اعلاقلغتنامه دهخدااعلاق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ علق ،بمعنی گرانمایه از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) : قرناً بعد قرن ذخایر و اعلاق جواهر بدان جایگاه نقل کرده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 274).با زین و سرافسار زر و دیگر انواع اعلاق
اعلاقلغتنامه دهخدااعلاق . [ اِ ] (ع مص ) زلوک افکندن بر اندام تا بمکد خون را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زالو بر جایی افکندن تا خون آنرا بمکد. و منه الحدیث : اللدود احب الی ّ من الاعلاق . (از اقرب الموارد). زکوک انداختن بر اندام تا بمکد خون را. (ناظم الاطباء). || مال نفیس یافتن . (منتهی الارب
اعلاکلغتنامه دهخدااعلاک . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عِلک ، بمعنی صمغ صنوبر و هر صمغی جز آن . (از اقرب الموارد).
يُوبِقْهُنَّفرهنگ واژگان قرآنآنها را نابود می کند (کلمه يوبقهن مضارع باب افعال از مصدر ايباق است ، و ايباق به معناي اهلاک و نابود کردن است ، و ضمير مؤنث در آخر اين کلمه به کلمه "جوار" در دو آیه قبل بر ميگردد. جزمش به دلیل شرط شدن برای قبل از خود می باشد)
اوابدلغتنامه دهخدااوابد. [ اَ ب ِ ] (ع اِ)ج ِ آبده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جانور وحشی از این جهت که چون اغلب اوقات بمرگ طبیعی نمی میرد بلکه بکشتن و اهلاک دیگران ، گویا جاودانه است . (آنندراج ). رمندگان و اسبی که بدو صید کنند. (مهذب الاسماء): چنانکه مجال جولان بر اوابد وحوش ممکن نباشد.
سِجِّيلٍفرهنگ واژگان قرآنکلوخ - سنگ گِل(برخي گفته اند اصلش از سجين به معني آتش است و برخي ديگر گفته اندهمان "سنگ گِل " فارسي بوده که بعدها عربي شده است . بعضي ديگر گفتهاند : اين کلمه از سجل گرفته شده که به معناي کتاب است ، گويا که در آن سنگريزهها چيزي نوشته شده که مستلزم عمل اهلاک بوده . و بعضي ديگر گفتهاند از کلمه أسجلت
میرانیدنلغتنامه دهخدامیرانیدن . [ دَ ] (مص ) میراندن . سبب مردن شدن و کشتن . (ناظم الاطباء). تمویت . توفی [ ت َ وَ ف فی ] . (منتهی الارب ). توفی اﷲ تعالی ؛ یعنی روح او را قبض کرد و میرانید خدای تعالی کسی را. (یادداشت مؤلف ). اصعاق . (المصادر زوزنی ). تمییت . (منتهی الارب ). اماتة. (ترجمان القرآن
کبتلغتنامه دهخداکبت . [ ک َ ] (ع مص ) بر زمین افکندن یا برروی افکندن . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ص 81) || بر روی درافکندن . (از اقرب الموارد). || شکستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خوار نمودن . (منتهی الارب ) (برهان ) (از اقرب الموارد). || خوار