اوراقلغتنامه دهخدااوراق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وُرْق . رجوع به ورق شود. || ج ِ وِرْق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). || ج ِ وَرِق . (ناظم الاطباء). رجوع به ورق شود. || ج ِ وَرَق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد) : الا تا باد نوروزی بیاراید گلستان را<br
اوراقفرهنگ فارسی عمید۱. = ورق۲. (صفت) خراب و فرسوده؛ پارهشده.۳. (صفت) [عامیانه] آنچه قطعههایش از هم جدا شده باشد: ماشین اوراق.۴. (صفت) پریشاناحوال؛ ناراحت.
اوراکلغتنامه دهخدااوراک . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَرْک . رجوع به ورک شود. || ج ِ وَرِک . (اقرب الموارد)(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ): فینفع من وجع الظهر و الاوراک و المفاصل . (ابن البیطار). رجوع به ورک شود.
ذوثلاثة اوراقلغتنامه دهخداذوثلاثةاوراق . [ ث َ ث َ ت َ اَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذوثلاث ورقات به معنی شبدر شود. طرفیلن ، طریفولیون .
ذوخمسة اوراقلغتنامه دهخداذوخمسة اوراق . [ خ َ س َ ةَ اَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذوخمس اصابع شود. و صاحب اختیارات گوید: ذوخمسة اوراق و ذوخمسة اصابع فنجنکشت است و صاحب جامع سهو کرده است که میگوید فنطافلون غیر پنجنگشت است و در این باب قول صاحب منهاج معتبر است ذوخمسة اقسام و ذوخمسة اجنحة نیز گویند در صفت
اوراق بهادارsecuritiesواژههای مصوب فرهنگستانداراییهای کاغذی، ازجمله بدهیهای کوتاهمدت و بلندمدت دولتی و شرکتی و نیز سهام
اوراقچیلغتنامه دهخدااوراقچی . [ اَ / اُوْ ] (اِ مرکب ) (در تداول عامه ) آنکه اتومبیلهای کهنه را خرد و اجزای آنرا ازهم جدا کرده به نیازمندان و مشتریان فروشد. (یادداشت مؤلف ).
ذوثلاثة اوراقلغتنامه دهخداذوثلاثةاوراق . [ ث َ ث َ ت َ اَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذوثلاث ورقات به معنی شبدر شود. طرفیلن ، طریفولیون .
ذوخمسة اوراقلغتنامه دهخداذوخمسة اوراق . [ خ َ س َ ةَ اَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذوخمس اصابع شود. و صاحب اختیارات گوید: ذوخمسة اوراق و ذوخمسة اصابع فنجنکشت است و صاحب جامع سهو کرده است که میگوید فنطافلون غیر پنجنگشت است و در این باب قول صاحب منهاج معتبر است ذوخمسة اقسام و ذوخمسة اجنحة نیز گویند در صفت
اوراق بهادارsecuritiesواژههای مصوب فرهنگستانداراییهای کاغذی، ازجمله بدهیهای کوتاهمدت و بلندمدت دولتی و شرکتی و نیز سهام
scrapدیکشنری انگلیسی به فارسیقراضه، تکه، اوراق، ته مانده، پاره، ماشین الات اوراق، اشغال، جنگ، نزاع، دور انداختن، اوراق کردن
scrapsدیکشنری انگلیسی به فارسیقطعه قطعه، قراضه، تکه، اوراق، ته مانده، پاره، ماشین الات اوراق، اشغال، جنگ، نزاع، دور انداختن، اوراق کردن
اوراقچیلغتنامه دهخدااوراقچی . [ اَ / اُوْ ] (اِ مرکب ) (در تداول عامه ) آنکه اتومبیلهای کهنه را خرد و اجزای آنرا ازهم جدا کرده به نیازمندان و مشتریان فروشد. (یادداشت مؤلف ).
اوراق بهادارsecuritiesواژههای مصوب فرهنگستانداراییهای کاغذی، ازجمله بدهیهای کوتاهمدت و بلندمدت دولتی و شرکتی و نیز سهام
اوراق تعهدبخش عمومیgeneral obligation bonds, GOواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اوراق قرضة شهرداری که منبع تأمین مالی آن بهجای درآمد یک طرح مشخص، اعتبار و قدرت مالیاتستانی مرجع صادرکننده است
اوراقچی کشتیship breaker/ shipbreakerواژههای مصوب فرهنگستانفردی که اوراقسازی کشتیهای قدیمی و فرسوده را انجام میدهد
اوراقسازی کشتیshipbreakingواژههای مصوب فرهنگستاناوراق کردن کشتیهای قدیمی و فرسوده برای استفاده از قطعات و فلزات آنها
ذوثلاثة اوراقلغتنامه دهخداذوثلاثةاوراق . [ ث َ ث َ ت َ اَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذوثلاث ورقات به معنی شبدر شود. طرفیلن ، طریفولیون .
ذوخمسة اوراقلغتنامه دهخداذوخمسة اوراق . [ خ َ س َ ةَ اَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذوخمس اصابع شود. و صاحب اختیارات گوید: ذوخمسة اوراق و ذوخمسة اصابع فنجنکشت است و صاحب جامع سهو کرده است که میگوید فنطافلون غیر پنجنگشت است و در این باب قول صاحب منهاج معتبر است ذوخمسة اقسام و ذوخمسة اجنحة نیز گویند در صفت
حافظة الاوراقدیکشنری عربی به فارسیاهرم جعبه ماکو , الياف پشم که بهم پيوسته ونخ پشم را تشکيل ميدهد , شکم بند زنان (پس از وضع حمل) , رسيد بيعانه , صاحف , بند