باسکولفرهنگ فارسی عمید۱. ترازوی بزرگ برای وزن کردن بارهای سنگین مانند کامیون و بار آن.۲. ساختمانی که این ترازو در آن قرار دارد.
باسکوللغتنامه دهخداباسکول . (فرانسوی ، اِ) کلمه ٔ فرانسوی که در فارسی نیز در برابر قپان (بخصوص قپانهای عظیم ) برای وزن کردن کالاهای سنگین و کامیونها و غیر آن بکار میرود.
باسکولِ خطwagon weighbridge, freight car scale, track scaleواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای در نقاط مشخصی از طول خط یا بین دو واگن، برای توزین واگنها
بشکولفرهنگ فارسی عمید۱. چابک؛ چالاک.۲. کاری؛ زحمتکش.۳. حریص: ◻︎ هرچه یابی وز آن فرومولی / نشمرند از تو به بشکولی (عنصری: ۳۷۰).
بشکوللغتنامه دهخدابشکول . [ ب َ / ب ِ ] (ص ) بژکول . بشکولی . مرد جلد و چست و چابک . (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). مرد جلد و چست . (فرهنگ نظام ). مرد جلد. (شرفنامه ٔ منیری ). جلد. (مهذب الاسماء) (سروری ) (رشیدی ) (مؤید الفضلاء) (صحاح الفرس )
بشکولیلغتنامه دهخدابشکولی . [ ب َ ] (اِ) پشکولی . در مؤید الفضلاء و برخی از لغت نامه ها بصورت لغت مستقلی آمده در حالی که یای آن بنا بر شاهدی که نقل کرده اند یای وحدت است و لغت مستقلی نمیتواند باشد. رجوع به بشکول و پشکول شود.
باسکولِ خطwagon weighbridge, freight car scale, track scaleواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای در نقاط مشخصی از طول خط یا بین دو واگن، برای توزین واگنها
ترازوفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام قپان، باسکول، ترازوی کفهدار (دیجیتال، ...)، میزان اجزای ترازو: کفه، شاهین، زبانه، پله
ابزار اندازهگیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود اندازهگیری، میزان، ترازو، قپان، باسکول میلۀ متر، نوار متر، پیمانه عقربک، عقربه
قپانفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین: ◻︎ یکی دیبا فروریزد به رِزمه / یکی دینار برسنجد به قپّان (عنصری: ۲۷۰). Δ در این بیت qappān۲. باسکول.
باسکولِ خطwagon weighbridge, freight car scale, track scaleواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای در نقاط مشخصی از طول خط یا بین دو واگن، برای توزین واگنها