باطونلغتنامه دهخداباطون . (فرانسوی ، اِ)باتون . چوب قانون . باتوم (در تداول عامه ). چوبدستی صاحب منصبان نظامی و پاسبانان . در اصطلاح امروز چوبدستی پاسبانان و مأموران انتظامی شهربانی و آن معمولا حدود نیم گز طول دارد و غالباً از لاستیک درست شود.
باطونلغتنامه دهخداباطون . (اِخ ) دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون که در 18 هزارگزی باختر فهلیان در دامنه ٔ شمالی بست ماهور و جنوب رودخانه ٔفهلیان واقع است . ناحیه ای است گرمسیر با 286 سکنه وآب آن از رود
باطونلغتنامه دهخداباطون . (اِخ ) قصبه ٔ ناحیه ٔ لازستان در ولایت طرابزون (نزدیک دریای سیاه )، از نظر موقعیت جغرافیایی و استحکام طبیعی بسیار ممتازست ، در حدود 2000 سکنه از مسلمانان و نصاری و چرکس دارد و دارای مدارس و مساجد جامع و کلیساهای متعدد است . قضای باطون
باتونفرهنگ فارسی عمیدچوبدستی از جنس چوب یا پلاستیک که افراد پلیس و نیروی انتظامی بهعنوان اسلحۀ سرد به کار میبرند.
باتونفرهنگ فارسی معین[ فر. ] ( اِ.) = باتوم . باطوم : میلة کوتاهی از چوب یا لاستیک که پاسبانان بر کمر می آویزند و برای سرکوب کردن شورش و جنجال از آن استفاده می کنند.
باطوملغتنامه دهخداباطوم . (اِ) باتوم . تلفظ عامیانه کلمه ٔ فرانسوی باطون . چوبدستی مخصوص صاحب منصبان نظامی و پاسبانان . رجوع به باطون شود.
وسیلۀ بازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی چه، لعبت، عروسک، باربی، عروسک خیمهشببازی، تیله، توپ، مدیسینبال (مدیسنبال)، بادکنک، بادبادک، فرفره، بادبر، بُل، بجول، قاپ، الک، الاکلنگ، مانع، بومرنگ، ماشینکوکی، آدمآهنی، مانک، باتون (باطون، باطوم، باتوم) دوچرخه، اسکیت، اسکیت بورد، اسنوبورد کامپیوتر، کمودور، سگا، نینتندو، پل
اثباطونلغتنامه دهخدااثباطون . [ ] (اِ) شرابی است که از آب انگور و عسل و ادویه ٔ حارّه ترتیب دهند، بسیار گرم و ملطّف و جالی و موافق مزاج پیران و مرطوبین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).