بخولقلغتنامه دهخدابخولق . [ ب ِ خُو ل ُ ] (ترکی ، اِ) فرورفتگی بالای سم اسب که حلقه ٔ بخو را در آنجا بندند. (فرهنگ فارسی معین ). بخولیک . و رجوع به ماده ٔ زیر شود.
بخولیکلغتنامه دهخدابخولیک . [ ب ِ خُو ] (ترکی ، اِ) گودی بالای سم اسب که بخو بدانجا کنند. خرده گاه اسب . (یادداشت مؤلف ). بخولق . و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
بخولیکلغتنامه دهخدابخولیک . [ ب ِ خُو ] (ترکی ، اِ) گودی بالای سم اسب که بخو بدانجا کنند. خرده گاه اسب . (یادداشت مؤلف ). بخولق . و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
اجزای بدن حیوانات: پوزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی حیوانات: پوزه، خرطوم، منقار، نیش، چنگال، چنگ، پنجه، بادکش، باله برانشی، آبشُش سُم، کوهان، یال، بخولق ◄ اسب نافه، اشبل (اشپل)، عاج، شاخ، سیرابی، شیردان، کله، پاچه، آلایش، سنگدان سایرلغات مربوط بهحیوانات: نشخوار تپاله، پهن، پشگل آلتتناسلی یا وسیلۀ تولیدمثل جانوران:تخم