برجستنلغتنامه دهخدابرجستن . [ ب َ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) جهیدن . برجهیدن . جستن . (ناظم الاطباء). || جهیدن ستوران و پرندگان نر بر ماده . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح پزشکی ) مبتلا شدن بثورات جلدی مانند آبله و سرخجه . || طپیدن و جنبیدن رگ . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
برجستگانremarkable people, remarkable person, RP, imaginative individualsواژههای مصوب فرهنگستانافراد شاخصی که در درک از آینده جهش ایجاد میکنند و اندیشهها و دانش آینده را برای دیگران آشکار میسازند
طفورلغتنامه دهخداطفور. [ طُ ] (ع مص ) طفرة. (منتهی الارب ). برجستن . (منتخب اللغات ) (منتهی الارب ). بالا برجستن . (منتهی الارب ). از نشیب بر بالا برجستن . (زوزنی ). وثب . (تاج المصادر).