برمخیدنلغتنامه دهخدابرمخیدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: بر + مخ + -یدن ) مخالفت و نافرمانی پدر و مادر کردن و عاق و عاصی شدن . (برهان ).
بپساویدنلغتنامه دهخدابپساویدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) سودن . ساویدن . (برهان قاطع). ساییدن . مالیدن . (ناظم الاطباء). برمجیدن . برمخیدن .
بپسودنلغتنامه دهخدابپسودن . [ ب ِ دَ ] (مص ) بپسودان . لمس . لامسه کردن . (برهان قاطع). لمس کردن . (ناظم الاطباء). برمجیدن . برمخیدن . || اندودن . طلا کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به بسودن و پسودن شود.
برمخیدهلغتنامه دهخدابرمخیده . [ ب َ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مخالف و خودرای و عاق و عاصی شده . (برهان ). فرزند عاق که فرمان مادر و پدر نبرد. (اوبهی ) : مر او را یکی برمخیده پسرز مهر جهان بر پدر کینه ور. ابو