برنسلغتنامه دهخدابرنس . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ) برنش . رنج روده و دل پیچه و ذوسنطاریا. (ناظم الاطباء).
برنسلغتنامه دهخدابرنس . [ ب ُ ن ُ ] (اِ) جامه و کلاه پشمین گنده که بیشتر نصاری و ترسایان پوشند و بر سر نهند. (از برهان ). جامه ای که از پشم سیاه بافند و نادر سفید هم باشد، و آن لباس ترسایان و نصاری است . (ازغیاث ) (از آنندراج ). جبه ای که سر و بدن را بتمامه می پوشاند. (ناظم الاطباء). جامه ای
برنزفرهنگ فارسی عمیدآلیاژی مرکب از مس و روی که در قالبگیری، مجسمهسازی، و در ساخت قطعات صنعتی و زیورآلات به کار میرود.
برنشفرهنگ فارسی عمیدهریک از دو شاخهای که از انتهای نای منشعب شده و هوای دم را به دو ریه میرسانند؛ نایژه.
برنزلغتنامه دهخدابرنز. [ بْرُ / ب ُ رُ ] (فرانسوی ، اِ) آلیاژی که از آمیختن مس و قلع بدست می آید. مفرغ . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مفرغ شود.
برنشلغتنامه دهخدابرنش . [ ب َ ن ِ ] (اِ) برنس . رنج روده و دل پیچه و ذوسنطاریا. (ناظم الاطباء). و رجوع به برنیش شود.
برنساءلغتنامه دهخدابرنساء. [ ب َ رَ ] (ع اِ) مردم ، گویند ماأدری أی البرنساء هو؛ یعنی ندانم که او کدام از مردم است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برناساء. و رجوع به برناساء شود.
برانسلغتنامه دهخدابرانس . [ ب َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ بُرْنُس . (منتهی الارب ) (السامی ). کلاه دراز که ترسایان می پوشیدند. (آنندراج ). رجوع به برنس شود.
برنشلغتنامه دهخدابرنش . [ ب َ ن ِ ] (اِ) برنس . رنج روده و دل پیچه و ذوسنطاریا. (ناظم الاطباء). و رجوع به برنیش شود.
تبرنسلغتنامه دهخداتبرنس . [ ت َ ب َ ن ُ ] (ع مص ) بُرنُس (کلاه دراز و جامه ٔ کلاه دار،از پیراهن و جبه و بارانی و مانند آن ) پوشیدن . (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
برنساءلغتنامه دهخدابرنساء. [ ب َ رَ ] (ع اِ) مردم ، گویند ماأدری أی البرنساء هو؛ یعنی ندانم که او کدام از مردم است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برناساء. و رجوع به برناساء شود.
تبرنسلغتنامه دهخداتبرنس . [ ت َ ب َ ن ُ ] (ع مص ) بُرنُس (کلاه دراز و جامه ٔ کلاه دار،از پیراهن و جبه و بارانی و مانند آن ) پوشیدن . (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).