برچسبفرهنگ فارسی عمید۱. کاغذی که روی اجناس و کالاها میچسبانند و در آن نوع جنس و قیمت آن را تعیین میکنند؛ اتیکت.۲. [مجاز] تهمت؛ نسبت ناروا.
برچسبلغتنامه دهخدابرچسب . [ ب َ چ َ ] (اِ مرکب ) تکه ٔ کاغذ که بر آن نوع جنس و محل ساخت و دیگر مشخصات نویسند یا چاپ کنند و روی شیشه ها و بطریها چسبانند. قطعه ٔ کاغذی که روی اجناس چسبانند تا معرف جنس و قیمت آنها باشد. اتیکت . (فرهنگ فارسی معین ).
برچسبlabel 1واژههای مصوب فرهنگستانباریکهای از کاغذ یا مقوا یا فلز که بر چیزی نصب میشود و بر روی آن اطلاعات یا دستورالعمل مرتبط با آن چیز نوشته میشود
برچسب زدنلغتنامه دهخدابرچسب زدن . [ ب َ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چسباندن و ملصق ساختن برچسب و اتیکت روی شیشه ٔ مشروب و دوا و جز آن .
برچسب زدنlabel 2واژههای مصوب فرهنگستاننصب باریکهای از کاغذ یا مقوا یا فلز بر چیزی که بر روی آن اطلاعات یا دستورالعمل مرتبط با آن چیز نوشته میشود
برچسب موضوعیsubject labelواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعاتی در مدخل اصطلاحی که نشاندهندة حوزة موضوعی اصطلاح است
برچسبانلغتنامه دهخدابرچسبان . [ ب َ چ َ ] (نف مرکب ) ملتئم . باآرام و طمأنینه . مهربان .- برچسبان بودن ؛ التیام . مهربان بودن با یکدیگر. (یادداشت مؤلف ): ترفیه بالرفاء و البنین گفتن بوجه دعا در زناشوئی یعنی مجتمع و برچسبان و باآرام و طمأنینه باشند.- <span clas
برچسبانیدنلغتنامه دهخدابرچسبانیدن . [ ب َچ َ دَ ] (مص مرکب ) الصاق . الاقة. نظم . الساق . تلییط.(منتهی الارب ). رجوع به هریک از این مترادفات شود.
برچسبیدنلغتنامه دهخدابرچسبیدن . [ ب َ چ َ دَ ] (مص مرکب ) چسبیدن . التصاق . التساق . التصاص . التیاط. التزاق . تغنث . (منتهی الارب ) : مرتعش را کی پشیمان دیده ای برچنین چیزی تو برچسبیده ای . مولوی .مَلازة؛ برچسبیدن با هم . لیط؛ برچسبید
برچسبیدهلغتنامه دهخدابرچسبیده . [ ب َ چ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ملصق . چسبیده . رجوع به چسبیده شود.- برچسبیده شدن ؛ لزوب .(ترجمان القرآن ).
برچسب زدنلغتنامه دهخدابرچسب زدن . [ ب َ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چسباندن و ملصق ساختن برچسب و اتیکت روی شیشه ٔ مشروب و دوا و جز آن .
labelsدیکشنری انگلیسی به فارسیبرچسب ها، برچسب، اتیکت، علامت، لقب، متمم سند یا نوشته، تکه باریک، اصطلاح خاص، برچسب زدن
برچسب زدنلغتنامه دهخدابرچسب زدن . [ ب َ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چسباندن و ملصق ساختن برچسب و اتیکت روی شیشه ٔ مشروب و دوا و جز آن .
برچسبانلغتنامه دهخدابرچسبان . [ ب َ چ َ ] (نف مرکب ) ملتئم . باآرام و طمأنینه . مهربان .- برچسبان بودن ؛ التیام . مهربان بودن با یکدیگر. (یادداشت مؤلف ): ترفیه بالرفاء و البنین گفتن بوجه دعا در زناشوئی یعنی مجتمع و برچسبان و باآرام و طمأنینه باشند.- <span clas
برچسبانیدنلغتنامه دهخدابرچسبانیدن . [ ب َچ َ دَ ] (مص مرکب ) الصاق . الاقة. نظم . الساق . تلییط.(منتهی الارب ). رجوع به هریک از این مترادفات شود.
برچسبیدنلغتنامه دهخدابرچسبیدن . [ ب َ چ َ دَ ] (مص مرکب ) چسبیدن . التصاق . التساق . التصاص . التیاط. التزاق . تغنث . (منتهی الارب ) : مرتعش را کی پشیمان دیده ای برچنین چیزی تو برچسبیده ای . مولوی .مَلازة؛ برچسبیدن با هم . لیط؛ برچسبید
برچسبیدهلغتنامه دهخدابرچسبیده . [ ب َ چ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ملصق . چسبیده . رجوع به چسبیده شود.- برچسبیده شدن ؛ لزوب .(ترجمان القرآن ).