بلخیلغتنامه دهخدابلخی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بلخ . هر چیز که مربوط به بلخ باشد یادر بلخ ساخته شود. (فرهنگ فارسی معین ) : سخنت بلخی و معنیش گیر خوارزمی ز بلخی آخر تفسیر این سخن دانی . خاقانی .به سیرکوبه ٔ رازی به دست حیدر رند<
بلخیلغتنامه دهخدابلخی . [ ب َ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمد بلخی ، مکنی به ابوعلی ، از محدثان بلخ در قرن سوم هجری . رجوع به عبداﷲ (ابن احمد...) و الاعلام زرکلی ج 4 ص 261 و تذکرة الحفاظ ج 2 ص <span cl
بلخیلغتنامه دهخدابلخی . [ ب َ ] (اِخ ) احمدبن سهل بلخی ،مکنی به ابوزید. از دانشمندان بزرگ اسلام در قرن سوم و چهارم هجری . رجوع به ابوزید بلخی و مآخذ ذیل شود:الاعلام زرکلی ج 1 ص 131، الفهرست ابن الندیم ، معجم الادباء، حکماءالا
بلخیلغتنامه دهخدابلخی . [ ب َ ] (اِخ ) جلال الدین محمدبن محمدبن حسین خطیبی رومی بلخی ، شاعر و متصوف شهیر قرن هفتم هجری . رجوع به مولوی شود.
بلخچلغتنامه دهخدابلخچ . [ ب َ خ َ / ب َ ل َ ] (اِ) زاج سیاه را گویند که قلیا باشد. (برهان ). زاگ سیاه . (الفاظ الادویة). زاگ سیاه که بدان خضاب کنندبه تازی زاج گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). لخچ . شخار.
داود بلخیلغتنامه دهخداداود بلخی . [ وو دِ ب َ ] (اِخ ) از قدماء مشایخ خراسان است . از مردم دهی از دههای بلخ . (نفحات الانس چ کتابفروشی سعدی ص 50 و چ قدیم ص 36).
حسین بلخیلغتنامه دهخداحسین بلخی . [ ح ُ س َ ن ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن خسرو. در شوال 520 هَ . ق . / 1126 م . درگذشت . وی به ابن خسرو شهرت دارد و اخبار ابوحنیفه را گردآوری نموده است . (معجم المؤل
خاموش بلخیلغتنامه دهخداخاموش بلخی . [ ش ِ ب َ ] (اِخ ) تخلص دیگر جلال الدین محمد بلخی معروف بملای رومی است و در تعدادی از غزلیات خودرا به این تخلص نامیده است . (از الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف آقابزرگ طهرانی قسم 1 جزء 9 ص <span
بلخیهلغتنامه دهخدابلخیه . [ ب َ ی َ / ی ِ ] (اِ) مرضی است که آن را آبله ٔ فرنگ وآتشک نیز گویند، چون در بلخ ظهور کرد منسوب بدانجا شد. (آنندراج ) : بلخیه ترا چو عارض آمد ناگاه رنج و المت به جان و دل یابد راه .<p class="author"
بلخیةلغتنامه دهخدابلخیة. [ ب َ ل َ خی ی َ ] (ع اِ) درختی است کلان مانند درخت انار، و گل خوش نما دارد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بهرامج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویة). رنف . بهرامه . خلاف بلخی .
داود بلخیلغتنامه دهخداداود بلخی . [ وو دِ ب َ ] (اِخ ) از قدماء مشایخ خراسان است . از مردم دهی از دههای بلخ . (نفحات الانس چ کتابفروشی سعدی ص 50 و چ قدیم ص 36).
حسین بلخیلغتنامه دهخداحسین بلخی . [ ح ُ س َ ن ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن خسرو. در شوال 520 هَ . ق . / 1126 م . درگذشت . وی به ابن خسرو شهرت دارد و اخبار ابوحنیفه را گردآوری نموده است . (معجم المؤل
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سهل بلخی مکنی به ابوزید. رجوع به ابوزید احمدبن سهل بلخی شود.
پشه گزیدگیلغتنامه دهخداپشه گزیدگی . [ پ َ ش َ / ش ِ گ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ریش بلخی . رجوع به ریش بلخی شود.
بلخیهلغتنامه دهخدابلخیه . [ ب َ ی َ / ی ِ ] (اِ) مرضی است که آن را آبله ٔ فرنگ وآتشک نیز گویند، چون در بلخ ظهور کرد منسوب بدانجا شد. (آنندراج ) : بلخیه ترا چو عارض آمد ناگاه رنج و المت به جان و دل یابد راه .<p class="author"
بلخیةلغتنامه دهخدابلخیة. [ ب َ ل َ خی ی َ ] (ع اِ) درختی است کلان مانند درخت انار، و گل خوش نما دارد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بهرامج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویة). رنف . بهرامه . خلاف بلخی .
داود بلخیلغتنامه دهخداداود بلخی . [ وو دِ ب َ ] (اِخ ) از قدماء مشایخ خراسان است . از مردم دهی از دههای بلخ . (نفحات الانس چ کتابفروشی سعدی ص 50 و چ قدیم ص 36).
حسین بلخیلغتنامه دهخداحسین بلخی . [ ح ُ س َ ن ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن خسرو. در شوال 520 هَ . ق . / 1126 م . درگذشت . وی به ابن خسرو شهرت دارد و اخبار ابوحنیفه را گردآوری نموده است . (معجم المؤل
خاموش بلخیلغتنامه دهخداخاموش بلخی . [ ش ِ ب َ ] (اِخ ) تخلص دیگر جلال الدین محمد بلخی معروف بملای رومی است و در تعدادی از غزلیات خودرا به این تخلص نامیده است . (از الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف آقابزرگ طهرانی قسم 1 جزء 9 ص <span
حمیدالدین بلخیلغتنامه دهخداحمیدالدین بلخی . [ ح َ دُدْ دی ن ِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به حمیدالدین محمودی شود.
حمیدی بلخیلغتنامه دهخداحمیدی بلخی . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) فخرالعلماء و زین الفضلا حمیدالدین عمربن محمود. از مشاهیر علما و معارف حکما بود. رجوع به حمیدالدین محمودی و رجوع به مجمع الفصحا ج 1 ص 198 و 199